۱۳:۳۵۰۸
آذر
شنیدی ندای والفجر را
آمیخته در الرحمان
که "یا ایتها النفس ... ارجعی "
دیدی سرخی آتش را
که سمت خیمه ها می آمد!
پس آماده فرار شو ...
شنیدی ندای والفجر را
آمیخته در الرحمان
که "یا ایتها النفس ... ارجعی "
دیدی سرخی آتش را
که سمت خیمه ها می آمد!
پس آماده فرار شو ...
آمدی به کربلا
زینبت را آوردی
رقیه ات را هم
حتی اصغرت هم بود
کاش لااقل انگشترت را
در سجده به فقیری می دادی!
دانه های اشکت همچو من
کم و ناچیز است؟
پس بیا و اشکت را
خرج بانویی کن
که دو نفر بخرندش!
هم حسن جان و هم حسین جان
" الاسلام علی قلب زینب الصبور "