۱۶:۴۱۱۹
تیر
عمریست روزه ایم ...
از غم خوردن برای مولا ...
کاش حالا ...
لااقل به بهانه ی این ماه ...
بشکنیم این روزه را !
عمریست روزه ایم ...
از غم خوردن برای مولا ...
کاش حالا ...
لااقل به بهانه ی این ماه ...
بشکنیم این روزه را !
اینچنین آسان بود و می نمود...
که تنها نامش را می بردیم...
و از پسش شکری روانه می ساختیم!
ج . ن :
یکی می گفت حرف دلتو بخودم بزن!
گفتم :حرف دل؟
من ؟
ما حرف از گلومون پایین نمیره...
که به دلمون برسه!!!
گفت :والا چی بگم :|
از مهمانی می گذرد . . .
آنقدر انگار نه انگارم . . .
که حتی نمی توانم بگویم . . .
آیا میزبان از من می گذرد!
تنها دست به دامن امید . . .
گوشه ای زانو بغل گرفته ام . . .