نوشته های شخصی یک نوک سیاه

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

پیام های کوتاه
  • ۳ دی ۹۱ , ۱۱:۳۹
    آه!
تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
وصایا
وصیت شهدا
آخرین مطالب

۵۳ مطلب با موضوع «جوجه ی عاشق» ثبت شده است

۱۲:۲۲۱۳
دی

قرار بود ...

اولین بهار مشترک عمرمان ...

با ربیع الاول همزمان ...

در خدمتش باشیم ...

برای نصیحتی و پیوندی ...

اما انگار عجله داشت!

او امروز به معشوقش پیوست ...

و ما هنوز نه ...


پ.ن : الحق که او مجتبی تهران بود ...

پیوند : پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت آیت‌الله مجتبی تهرانی


نوک سیاه
۱۴:۰۲۰۱
دی

این خاک ارثیست
چه بر چادر مادر باشد
چه بر معجر زینب!
چه از کوچه های مدینه
چه از بام بازار شام...

نوک سیاه
۲۳:۵۱۱۹
آذر

میان هیاهوی شام ...

آمد کنارش ، می شناخت ، علی بن حسین را

تکه پارچه ای برای مرهم

بر جای قل و زنجیر ها بر شانه اش گذاشت

دیدم امام به جایی خیره مانده بود

به گمانم دختران کوچک در سلسله ...


همه ربطش : بگمانم این رد طناب بر دست علی ها این خاندان ارثیست ...

نوک سیاه
۰۰:۰۱۱۹
آذر

باران مرهم خوبیست ...

برای زخم پاها و پشت های آفتاب سوخته ...

که سلسله بند ...

پشت دروازه ای ساعت ها ...

منتظر خارجی خواندن بودند!


همه ی حرف : دلم زینبیه می خواهد ... همین!

نوک سیاه
۰۱:۴۷۱۸
آذر

گیرم جریان اطرافم

همه شیر و عسل بود ...

وقتی نیستی اینجا

وقتی دوری 

میل چشیدن هم ندارم!

چه رسد به نوشیدن ...

نوک سیاه
۰۰:۵۷۱۴
آذر
آنها که برای درمان آلودگی هوا روزها را تعطیل می کنند.
برای درمان آلودگی حواهای شهر حتی لحظه ای را درگیر نمی کنند!
نوک سیاه
۰۹:۲۰۱۱
آذر

بارخدایا!

" به دل دارم شبانگاهان ترانه "

ترانه ای به رنگ سکوت

غرق در تنهایی

تنها به سوی تو

و تا اوج جدایی از خود

حالا رسیده ام به

" ندارد جز وصال تو بهانه "

و دلم لک زده برای بودنت!

نوک سیاه
۱۳:۳۷۰۹
آذر

به خیمه ها هجوم آوردند

گرگ های وحشی

عمه همه را به فرار خواند

در گریز طفلی که از ترس

به پشت می نگریست

در بوته ای خار افتاد

دیدم بدنش شبیه مولا شده بود!

نوک سیاه
۱۳:۳۵۰۸
آذر

شنیدی ندای والفجر را

آمیخته در الرحمان

که "یا ایتها النفس ... ارجعی "

دیدی سرخی آتش را

که سمت خیمه ها می آمد!

پس آماده فرار شو ...

نوک سیاه
۱۳:۳۰۰۸
آذر

آمدی به کربلا

زینبت را آوردی

رقیه ات را هم

حتی اصغرت هم بود

کاش لااقل انگشترت را

در سجده به فقیری می دادی!

نوک سیاه