داستان هر شب چشمانم!
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۴:۱۵ ب.ظ
داری بهانه میگیری!
برای رفتن . . .
شاید دلت باران می خواهد . . .
روی زمینی که هنوز تر است!
نیمکتی تنها و سرد . . .
جایی کنار آن چشمه های جاری . . .
نزدیک آن بوته های مجعد . . .
و گرمی آتشی منشعب از نگاهت!
انتظار زیادی از چشمانم نیست . . .
کار هر شبم شده!
۹۱/۰۲/۱۶
زیبا بود