نوشته های شخصی یک نوک سیاه

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

پیام های کوتاه
  • ۳ دی ۹۱ , ۱۱:۳۹
    آه!
تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
وصایا
وصیت شهدا
آخرین مطالب

چندین بار . . . گوشه ی شناسنامه!

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۴۴ ب.ظ
رای اولش بود . . .


سربلند آمد پیش پدرش . . .


این بار به جای انگشت . . .


چندین بار . . .


گوشه ی شناسنامه را روی سنگ زد!


آرام نشست . . .


به جای خواندن حمد . . .


جمله ای به روحش نثار کرد . . .


"خیالت راحت ما هنوز هستیم!"


دیدم پرچم ایران چقدر به خودش می بالید!


پدرش . . .


شیمیایی بود!


پنج سالی بود که او تنها بود.

نظرات  (۲)

خیلی قشنگ بود خیلی
سلام دوست عزیز وبلاگت خیلی قنشگه.[لبخند
یسری به ما بزن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی