نوشته های شخصی یک نوک سیاه

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

پیام های کوتاه
  • ۳ دی ۹۱ , ۱۱:۳۹
    آه!
تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
وصایا
وصیت شهدا
آخرین مطالب

۱۲:۵۰۱۸
آبان
ابر های تیره و سنگین
تمام محیط دل را غرق
مقابل نور عبوری از پنجره قد برافراشته اند
فریاد باران باران را می شنوی؟
ناله ی آب آب را چطور؟
دلم باز اشک محرم می خواهد!
م91~2
نوک سیاه
۱۸:۰۹۱۷
آبان

محرم از راه می رسد

با دود و نوای کاروان

و کسی اینجا

با ضمیر مالکیت درگیر است!

آه ای عرفه از کف رفتی

اما امید من! هنوز نه!

وقتی کشتی نجاتی

منزل به منزل صدایم می زند

کافیست کمی بشنوم!

م91~1

نوک سیاه
۱۷:۰۳۱۶
آبان
روزی فکر سقفی بالای سر
به سرم افتاد و بیهوشی نصیبم کرد!
هوش که بازگشت جز فراموشی
خاطره ای برایم نمانده بود.
چشم گشودم و کسی را دیدم
و با خود عهد کردم
تا عمر همراه است
جز او کسی را نبینم
نوک سیاه
۰۰:۵۴۱۱
آبان
هرگاه دلم از دوریت
ساز بی قراری کوک
آهنگ بی تابی اش را
در شور می نوازد
جز به بهانه پیاز!
پرده ای برای اشتیاق نمیابم.
و امان از زمانی که سبد
خالی از پیاز باشد!
نوک سیاه
۱۳:۴۷۰۹
آبان
گل های لب پنجره
از شعمدانی تا سوسن
رو می گیرند
آن دم که گل می کند
لبخندی بر روی لبانت
خواهشم اینجاست
طبیعت گل لبخندت را
به رنگ آمیزی کاذب آلوده مکن!
نوک سیاه
۱۲:۴۵۰۳
آبان
شکستم آخرین پنجره را
همان که گاهی با غبار
کمی دیدنت را مشوش می کرد
حالا بی هیچ واسطه
سر اوقاتم را
با دیدنت گرم می کنم
و حرارت خستگیم را
می سپارم به نسیم نوازشت
نوک سیاه
۱۲:۴۲۰۳
آبان
آن دم که بندی در دهان
سودای آسمان می چشیدم
چیزی جز نگاه تو
دلیل گشودن کام به لبخند نبود
لبخند همان و افتادن همان!
و اندکی بعد لمس آغوشت
آه که عمری
جای آسمان زمین را عکس می دیدم.
نوک سیاه
۱۲:۴۰۰۳
آبان

مرا که خشت خام افکار
می پزم در کوره گرم محبتت
به بهانه ی تعمیر!
سرد وامگذار
که سخت تشنه ام
تشنه آتش لبخند
و گرمی بی حد اصواتت

نوک سیاه
۱۰:۳۷۰۲
آبان

کار همیشگی اش بود
هر عروسکی می گرفت
با آن دست کوچکش
آنقدر کلنجار می رفت
تا یک پایش را دربیاورد
و بعد مشغول بازی می شد
شنیدم که با همان لحن کودکی می گفت
"بزرگ بشم می رم جبهه پای بابا رو پیدا می کنم"

نوک سیاه
۰۹:۴۶۰۲
آبان

دست در رنگ چشمانت زدم
و با چشمانی بسته
گرداگرد اتاق چرخیدم
چشم که گشودم
تمام اتاق تو بودی
که مرا با محبت بی حد
به نظاره نشسته بودی

نوک سیاه