نوشته های شخصی یک نوک سیاه

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

اینجا نوک سیاهی! لب به لب کاغذ، سخن می گوید ...

پیام های کوتاه
  • ۳ دی ۹۱ , ۱۱:۳۹
    آه!
تبلیغات
طبقه بندی موضوعی
وصایا
وصیت شهدا
آخرین مطالب

۱۹:۱۳۱۶
مرداد
"خدا را شکر"


کاش شکر کردن نعمت های خداوند...


اینچنین آسان بود و می نمود...


که تنها نامش را می بردیم...


و از پسش شکری روانه می ساختیم!


ج . ن :

یکی می گفت حرف دلتو بخودم بزن!

گفتم :حرف دل؟
من ؟
ما حرف از گلومون پایین نمیره...
که به دلمون برسه!!!
گفت :والا چی بگم :|

نوک سیاه
۱۶:۳۵۱۴
مرداد

روز گذشته بود . . .

به چشمانم فوران خورشید می دیدم!

که کوها را سرخ . . .

و شهر را غرق رفتن . . .

فوران نبود . . .

 
 

که آتش بازی می کرد . . .

به افتخار آمدنش . . .

آری "ماه" آمده بود!

با تمام رخ . . .

 

با تمام رخ . . .

نوک سیاه
۱۰:۵۶۱۳
مرداد

پروردگار کریم . . .

 


میزبان از آسمان و زمین . . .

 

 

چه امید بستی به بندگانی . . .

 

 

که در طول روز خسته از گرسنگی اند . . .

 

 

و بعد از گذشت روز . . .

 

 

زمین گیر سیری . . .

 

 

امیدی نیست . . . نه !

 

 

مگر به دستت به راه آییم . . .

نوک سیاه
۱۸:۵۹۱۲
مرداد

چرا باید آن اکثریت را . . .

آن همه از موجودیت را . . .

و حتی گاهی بخشی از انسانیت را . . .

بخشکانیم تا شاید . . .

شبیه کس دیگری شویم!

گاهی می توان سنگ بود!

و حتی تنها . . .

اما تحرک داشت . . .

و نقشی آفرید!

 

نوک سیاه
۱۷:۵۰۱۲
مرداد
امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمودند:
یَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَکُنْ عابِداً، 
وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَکَ تَکُنْ غَنِیّاً،
 وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً، 
وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ یُصاحِبُوکَ بِهِ تَکُنْ عَدْلاً؛

اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى.
 راضى باش بر آنچه که خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنى و بى نیاز باشى. 
نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکى و احسان نما تا مسلمان محسوب شوى. 
با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد کن که انتظار دارى دیگران همانگونه با تو بر خورد نمایند.
نزهة النّاظر و تنبیه الخاطر: ص 79، ح 33.
نوک سیاه
۲۲:۳۸۱۱
مرداد

سلام مهمان چندین روزه ی خداوند!

سوالی از تو دارم . . .

که حتی از خودم . . .

چه در چشمانت کشت کردی؟

که حالا اینچنین . . .

منتظر به بار نشستن اشکی؟!

نوک سیاه
۱۵:۴۶۱۱
مرداد
سقف زندگیم . . .


روشن . . .


امتداد دارد تا صبح . . .


همراه آن خطوط موازی معروف . . .


پر از فریاد نشست!


لبریز از خمیدگی . . .


و زندگیم با همه ی کوتاهی . . .


حالا سالهاست می گذرد . . .


از کنار جوی روزگار . . .


حسابی آب دیده!


و گاهی از آب گذشته . . .


حالا تمام ترک های سقف . . .


با همه ی بی نظمی . . .


یادآور خاطراتیست . . .


با تو . . . اما برای تو!

نوک سیاه
۱۷:۰۶۰۹
مرداد
قبل از رسیدن به رسول خدا . . .


از اغنیاء شهرش بود . . .


تجارتی داشت . . .


رفت و آمدی . . .


به محمد (ص) که رسید . . .


شد از اغنیاء اول و آخر . . .


تجارتش با خدا بود . . .


هم نشینیش با مریم ، آسیه . . .


مادر فاطمه (س) شد . . .


زمان رفتنش شده بود . . .


عبایی خواست تا بی کفن نباشد!


فاطمه برایش آورد . . .


و بعد کفنی رسید به دستش . . .


که بر آن نوشته شده بود . . .


تقدیمی از طرف خدا!

نوک سیاه
۱۴:۳۷۰۷
مرداد
حالا که میهمانیست . . .


بر سر سفره ی پر نعمتت . . .


گاهی آنچنان غرق لطفم . . .


که هر چه می کنم . . .


یا رب در زبانم نمی چرخد . . .


شاید از لطف توست . . .


شاید از بی حیایی من . . .


هرچه که هست بی حیایی یا لطف . . .


این نچرخیدن را دوست دارم . . .


آنهم حالا که به جای یارب . . .


صدایت می زنم یارم!

نوک سیاه
۲۰:۳۲۰۶
مرداد
پروردگارم . . .


بر من سال گذشت . . .


در حالی که روزه دار بود . . .


اعضا و جوارحم . . .


دمی تشنه ی جرعه ای عبادت . . .


نفسی گرسنه ی لحظه ای مناجات . . .


جز با امید به رحمتت . . .


جای نمی یابم بر این سفره . . .


پس دریغ مدارم از رحمت بی نهایتت . . .

نوک سیاه