آسمان را می بینی
چه افسار گسیخته می تازد
می بینی چه هیاهویی دارد
دلش از چه پر است؟
من هم نمی دانم!
کاش از رفتار ما نباشد
آن هم با امام زمانمان
کاش . . .
آسمان را می بینی
چه افسار گسیخته می تازد
می بینی چه هیاهویی دارد
دلش از چه پر است؟
من هم نمی دانم!
کاش از رفتار ما نباشد
آن هم با امام زمانمان
کاش . . .
دانه های اشکت همچو من
کم و ناچیز است؟
پس بیا و اشکت را
خرج بانویی کن
که دو نفر بخرندش!
هم حسن جان و هم حسین جان
" الاسلام علی قلب زینب الصبور "
هلال محرم سرزد
و صدایی در عالم پیچید
که هیهات مناالذله!
کاش از خودمان بپرسیم
ما و ذلت؟
م91~5
نگاه کن قطره های باران را . . .
که چه با خواهش به شیشه می چسبند!
و پایین می روند در حالی که نگاه شان سمت توست . . .
نمی خواهی لحظه ای کنارشان باشی؟
آنها آمده اند برای پاکیت!
برای محرم
خدای من خسته شدم . . .
از بس سرک کشیدند از این پنجره ی باز . . .
بچه ها هم که با آن سنگ هاشان . . .
شیشه سالم نگذاشته اند . . .
حفاظ کشیدم برایش . . .
کلید را بردار . . .
و روی درب کاغذی بزن . . .
" این دل واگذار شد "
قصد مهمانی کرد . . .
دخترش سفره ای انداخت ، تک رنگ . . .
اما او عادت به بی رنگی داشت . . .
با نان و نمک روزه گشود . . .
تا دلش خوب شور بزند . . .
تا سحر چشم به آسمان . . .
در حیاط خانه ، دلش شور زد . . .
و باز دلش شور . . .
ای طبیب قلب ها . . .
حالا هر صبح شب . . .
و حتی برای دلگیرهایمان . . .
راه کج کنیم سمت این طبیب های خاکی . . .
تا به کی ؟
کاش روزی اعتماد کنیم که طبیب اوست . . .
و اطباء وسیله!
خالی از هیچ کشت . . .
آورده ام به پیشگاهت . . .
نه ، ارزش پیشکش ندارد!
آورده ام تا به قانون ارباب و رعیت . . .
دلم را کارفرما شوی و بذرم دهی . . .
تا کشت کنم آنچه رضای توست . . .
و برآرم آنچه قضای تو . . .
که جز رضای تو قضایی نمی خواهم!
باید بازگشت به خود . . .
جای خود یافت . . .
نیمی از میهمانی مانده . . .
کم و کاستش بکنار . . .
درون دستانمان چیست؟
روی دوشمان چه؟!
گرفتار سفره رحمتیم . . .
یا خواب بعدش . . .
در دستمان خرماست . . .
یا لقمه ای از بعدش ؟
کمی سفره اصلی را برانداز کن . . .
جز آه چیزی می ماند که با ناله سودا کنی؟!
چه کرده ایم که این همه خجالت . . .
سیرمان نمی کند!
اینچنین آسان بود و می نمود...
که تنها نامش را می بردیم...
و از پسش شکری روانه می ساختیم!
ج . ن :
یکی می گفت حرف دلتو بخودم بزن!
گفتم :حرف دل؟
من ؟
ما حرف از گلومون پایین نمیره...
که به دلمون برسه!!!
گفت :والا چی بگم :|